ارزشها:
نوعی باورند که براساس آنها مشخص میشود چه چیز مطلوب و خوب است (مانند آزادی بیان) و چه چیزی نامطلوب و بد است (مانند تقلب)(فرنچ و بل، ۱۳۸۵، ۴۰).
۲-۱-۳-۲ فرهنگ :
واژهی فرهنگ از ریشهی لغوی فعل «کشت کردن» میباشد. در زیستشناسی، سلولها در محیط رشد مییابند. در مردمشناسی گاهی فرهنگ به روشهای زندگی که مردم در آن زندگی میکنند، اطلاق میگردد. در رفتار سازمانی عبارت فرهنگ در جنبههای محدودتری همچون ارزشها و اعتقادات و نگرش برنامهریزی شده، مورد استفاده قرار میگیرد (دیانا[۲]، ۱۹۹۵، ۲-۳).
تعاریف متعددى از فرهنگ ارائه شده است که متجاوز از ۱۶۰ تعریف است. یکى از اولین تعاریف نسبتاً جامع از فرهنگ درسال ۱۸۷۱ توسط تایلور[۳] ارائه شده است. این مردم شناس انگلیسى اعتقاد داشت که فرهنگ عبارت است از مجموعه پیچیدهاى از علوم، دانشها، هنرها، افکار، اعتقادات، قوانین و مقررات، آداب و رسوم، سنتها و به طور خلاصه کلیه آموختهها و عاداتى که یک انسان به عنوان عضو جامعه اخذ مىکند (ایرانزاده، ۱۹۹).
جدول (۲-۱): تعاریف متعدد فرهنگ از نظر متخصصان(محسنی،۱۳۷۵)
تعاریف | منابع | |
یک نظام اعتقادی که بین افراد جامعه مشترک است. | j.c.Sender | |
ارزشهای قوی که به طور گسترده مشترک است. | C.O.Reilly | |
کاری که ما در جامعه انجام میدهیم. | T.E Deal&A.A.Ienndy | |
برنامه ریزی جمعی ذهن | G.Hofstede | |
برداشتهای جمعی | J. Van mannen | |
مجموعهای از باورهای مشترک و دائم از طریق ابزارهای متنوع نمادی منتقل میشود که در زندگی افراد ایجاد معنی و مفهوم میکند. | J.M.Kouzes &B.Z.Psoner | |
الگوی مفروضات اساسی که یک گروه معین آن را ابداع و کشف میکند یا ارائه میدهد تا بیاموزد از عهدهی مسایل انطباق خارجی و یکپارچگی داخلی برآید. | E.H Schein | |
پرورش، اصلاح، تصفیه، علایق، هیجانات، سلیقه و رفتار که منجر به ایجاد اندیشهای نو و کردار نیز میشود. | فرهنگ بزرگ و بستر | |
دانش، ادب، علم، معرفت، تعلیم و تربیت و آثار علمی وادبی یک قوم یا ملت | فرهنگ فارسی عمید | |
الگوی اندیشه و رفتار | R.Benedict | |
فرهنگ، نظام وارهای است از باورها و مفروضات اساسی، ارزشها، آداب و الگوهای رفتاری ریشه دار و دیرپا و نمادها و مصنوعات که ادراکات، رفتار و مناسبات جامعه را جهت و شکل میدهد و هویت آن را میسازد (شورای مهندسی فرهنگی،۱۳۸۶). هچ ماری جو[۴] در چارچوب استعاره تئوریهای سازمانی، فرهنگ را به عنوان یک استعاره برای سازمان میداند و معتقد است که استعاره فرهنگ بر آداب و رسوم، سنتها، روایات و افسانهها، مصنوعات بشری و نمادهای سازمانی تأکید دارد (دانایی فرد، ۱۳۸۸).
در زمینه «فرهنــگ» تعـاریف متعدد دیگری نیز وجود دارد که در زیر به پنج دسته از این تعاریف اشاره شده است .
- تعاریف تاریخی که تأکید این تعاریف بر میراث اجتماعی است و توسط ساترلند و وودوارد در سال ۱۹۴۰ ارائه شده است: «فرهنگ، شامل هر آن چیزی است که بتواند از نسلی به نسل دیگر رسانده شود».
- تعاریف روانشناختی که توسط پانگ بیان گردیده است: «فرهنگ متشکل از تصورات، نگرشها، عادتهای مشترک و کمابیش یکسان شده میباشد که در جهت نیازهای آدمی پرورانده شده است».
- تعاریف ساختاری که تأکید بر الگوسازی یا ساختار فرهنگ دارد و توسط ویلی بیان شده است: «فرهنگ سیستمی است از الگوهای عادتی و پاسخگو که با یکدیگر همبسته هستند».
۴- تعاریف هنجاری که تأکید آن بر قاعده و روش است و توسط «ویسلر» در سال ۱۹۲۹ ارائه شده است: «فرهنگ آن شیوه زندگانی است که یک اجتماع یا قبیله از آن پیروی میکنند».
۵- تعاریف تشریحی که بر عناصر تشکیل دهندهی فرهنگ تاکید دارد و توسط تیلور در سال ۱۹۷۱ بیان شده است: «فرهنگ با تمدن کلیت درهم بافتهای است شامل دانش، دین، هنر، قانون، اخلاقیات و هر گونه توانایی است که آدمی به عنوان عضوی از جامعه به دست میآورد» (حقیقی و همکاران، ۱۳۸۴).
ادگار شاین معتقد است که فرهنگ خاصیتی از گروه است. هر گاه در گروهی تجربه مشترکی گرد آید، فرهنگی در آن جوانه میزند (محجوب، ۱۳۸۳). برخی ابعاد فرهنگی را میتوان به آسانی شناخت، اما اگر فرهنگ را به دریایی تشبیه کنیم شناخت دیگر ابعاد فرهنگی نیازمند آن است که به عمق این دریا فرو رویم (توسلی،۱۳۸۷، ۹۹). به طورکلی فرهنگ سازمانی دارای دو بعد است، اول باورهای راهنما که مربوط به باورهای مدیران عالی سازمان است و جهت حرکت سازمان و باورهای روزمره کارکنان را تعیین میکند و دوم باورهای عمومی و روزمره که مربوط به همهی کارکنان است و ریشه در فرهنگ عمومی جامعه دارد .
از نظر زیگفرید فرهنگ روح اجتماع است و هر جامعهای را از سایر جوامع متمایز میکند. در کتاب «روح ملتها» وی با مطالعه شاخصترین وجه فرهنگی هر یک از جوامع، انضباط آلمانی، هوشمندی و ابتکار فرانسوی، سرسختی انگلیسی، بالندگی آمریکایی و سازگاری ایرانی را به عنوان ویژگیهای ممیزه این ملتها معرفی کرده است (بنی اسدی، ۱۳۸۵). البته «سازگاری» در پی اصلاح و بهبود جامعه و محیط زیست نیست بلکه در برابر محیط، تسلیم و اسیر است و به این ترتیب، سازگاری به طور ریشهای آثار منفی و مخربی دارد (عیسایی و همکاران، ۱۳۸۵). در واقع فرهنگ سازمانی با معرفی الگوهای رفتاری مطلوب به کارکنان، میتواند رفتار آنها را کنترل کند (محمودی، ۱۳۸۴). اهمیت فرهنگ سازمانی در شکل دادن به رفتار کارکنان و اتصال تعهد دورنی آن به حدی است که میتواند همانند یک سازمان غیررسمی در افراد نوعی تعهد واحساس مسئولیت به وجود آید.
فرهنگ، عبارت است مجموعهای از ارزشها، باورها، درک و استنباط و شیوههای تفکر یا اندیشیدن که اعضای سازمان در آنها وجوه مشترک دارند و همان چیزی است که به عنوان یک پدیدهی درست به اعضای تازهوارد آموزش داده میشود و نمایانگر بخش نانوشته و محسوس سازمان است (دفت، ۱۳۷۷، ۶۳۱).
ما با فرهنگ به دنیا نمیآییم، بلکه در اجتماعی به دنیا میآییم که خود، فرهنگش را به ما میآموزد. ما فرهنگ را از کسان دیگری که در اطراف ما یا در محیط ما هستند، یاد میگیریم. علاوه بر این، فرهنگ از بسیاری از لایههای به هم مرتبط تشکیل یافته است. اگر لایهای تغییر یابد، سایر لایهها نیز متأثر میشوند (شرمورهورن،۱۳۷۶،۵۱).
فرهنگ الگویی از مفروضات بنیادی است که در فراگرد تجربه و رویارویی با دشواریهای نهفته در سازگاری بیرونی و یکپارچگی درونی، از سوی گروهی معین ساخته، کشف شده، یا پدید میآید (بیکزاد،۱۳۷۶،۸۰).
هافستد، فرهنگ را برنامهریزی جمعی میداندکه بین اعضای یک گروه یا منطقه مشترک بوده و عامل تمایز با اعضای سایر ملل است.
سازمان: عبارت است مجموعهای از افراد که برای تحقق اهدافی معین با هم همکاری میکنند (رضائیان، ۱۳۸۵، ۱۰).
۱culture
[۲] Diana
۳Taylor
[۴] Hech mari joo