“
بررسی تأثیر گروهدرمانی با رویکرد هستیشناسی اسلامی بر میزان درد معنوی در افراد افسرده
-
- تعریف مفهومی متغیرها
۱-۵-۱ افسردگی
افسردگی حالتی از خلق است که با کاهش حرمت خود، احساس بیکفایتی، عدم شایستگی و برداشت نامطلوب از خویشتن همراه است. پرسشنامه افسردگی بک (BDI) (1971) از جمله مناسبترین ابزارها برای انعکاس حالات افسردگی است. ۲۱ مادهای که بک جزء علائم افسردگی قرار میدهد، به شرح زیر میباشد: غمگینی[۲۷]، بدبینی[۲۸]، احساس شکست[۲۹]، نارضایتی[۳۰]، احساس گناه[۳۱]، انتظار تنبیه[۳۲]، بیزاری از خود[۳۳]، اتهام به خود[۳۴]، افکار خودکشی[۳۵]، گریستن[۳۶]، بیقراری[۳۷]، کنارهگیری اجتماعی[۳۸]، بیتصمیمی[۳۹]، تصور تغییر بدنی[۴۰]، دشواری در کار[۴۱]، بیخوابی[۴۲]، خستگیپذیری[۴۳]، تغییر در اشتها[۴۴]، کاهش وزن بدن[۴۵]، اشتغالات ذهنی[۴۶]، کاهش علایق جنسی[۴۷]. این علائم در سه دسته نشانه های عاطفی، نشانه های شناختی و نشانه های جسمانی طبقهبندی میگردد (بک واستیر، ۱۹۸۷).
۱-۵-۲ درد معنوی
«درد معنوی» با مشکل در یافتن هدف، معنایی برای مرگ، سردرگمی در هویت، احساس عدم اراده شخصی و اختیار و ناکامی در جستجوی جواب برای بنیاد هستی و زندگی مشخص میگردد (دلگادو، های، پارسونز، گوان و تورنی، ۲۰۱۱).
-
- تعریف عملیاتی متغیرها
۱-۶-۱ افسردگی
افسردگی، نوعی حالت روانی ناخوشایند است که با دلزدگی، یأس و خستگیپذیری شناخته میشود و غالباً نیز با نوعی اضطراب کم و بیش شدید، همراه است (منصور، ۱۳۹۰). برای سنجش این سازه از مقیاس افسردگی بک[۴۸] (۱۹۷۸) استفاده گردید.
۱-۶-۲ درد معنوی
در این پژوهش، میزان «درد معنوی» از طریق مقیاس درد معنوی که پژوهشگر برای این پژوهش تهیه و ساخته است، اندازهگیری شدهاست که میزان نمرات پاسخدهندگان درجهای از «درد معنوی» را در ابعاد مختلف نشان میدهد.
فصل دوّم
مبانی نظری و پیشینه پژوهش
در این فصل، به مبانی نظری افسردگی و تبیین الگوی افسردگی بر اساس رویکرد اسلامی پرداختهمیشود. سپس به بیان توضیحات نظری مفهوم «درد معنوی» پرداخته خواهد شد و در ادامه نیز ادبیات پژوهشی پیرامون این دو متغیر بیان میگردد.
۲-۱ افسردگی
افسردگی از زمانهای بسیار دور مورد توجه بوده است. حدود چهارصد سال پیش از میلاد، بقراط اصطلاح مانی و ملانکولی را برای توصیف اختلالات روانی به کار برد. در حدود سال ۳۰ میلادی، پزشک رومی، سلسوس[۴۹] در کتاب خود ملانکولی را ناشی از صفرای سیاه معرفی نمود. امیل کرپلین در سال ۱۸۹۹، مفهوم بیماری منیک –دپرسیو را شرح داد که شامل اکثر ملاکهای تشخیصی اختلال دوقطبیI میشود. او همچنین نوع خاصی از افسردگی را نیز شرح داد که پس از یائسگی در زنان و اواخر بزرگسالی در مردان شروع میشود و به افسردگی رجعتی[۵۰] معروف شد، و از آن به بعد یکی از معادلهای اختلالات خلقی با شروع دیررس شمرده میشود (سادوک و سادوک، ترجمه پورافکاری: ۱۳۸۸).
تمامی افراد بعضی از اوقات احساس گرفتگی یا ناراحتی میکنند. اما این احساسات معمولاً گذرا هستند و در خلال چندین روز فراموش میشوند. ولی زمانی که شخص آشفتگی و بینظمی افسردهکنندهای دارد، این افسردگی در زندگی و فعالیتهای معمولی وی تأثیر میگذارد و یا بینظمی و اختلال، باعث رنج و زحمت فرد و کسانی میشود که با او در ارتباط هستند.
افسردگی، معمول و عادی به نظر میرسد، اما بیماری جدی و مهمی است و بیشتر کسانی که آن را تجربه میکنند برای بهبود یافتن به مداوا و درمان نیاز دارند (حسینی و مهدیزاده، ۱۳۹۰).
افسردگی زمانی نابهنجار تلقی میشود که با واقعهای که رخ داده متناسب نباشد و یا فراتر از حد معمول باشد (اتکینسون، اسمیت و هیلگارد[۵۱]، ۱۹۸۳).
اختلال افسردگی آنقدر شایع است که سرماخوردگی روانپزشکی لقب گرفتهاست (سلیگمن[۵۲]، ۱۹۷۵؛ به نقل از قاسمزاده، ۱۳۸۲). در هر مقطع معینی از زمان، ۱۵-۲۰ درصد بزرگسالان در سطح قابل توجهی، از نشانه های افسردگی رنج میبرند. حداقل ۱۲ درصد به میزانی از افسردگی که آن ها را مقطعی از زندگی، به سمت درمان بکشاند، مبتلا هستند و حدس زده میشود که حدود ۷۵ درصد موارد بستری در بیمارستانهای روانی را موارد افسردگی تشکیل میدهند (راسخ، ۱۳۹۳).
شیوع و عوامل چندگانه زیربنایی این اختلال باعث شده است که گستره وسیعی از تلاشها در حوزه سببشناسی، تشخیص و درمان، در این زمینه صورت گیرد. اما با این وجود هنوز به طور قطع نمیتوان گفت که یافته های پژوهشی، توانستهاند تمام ابعاد این اختلال را شناسایی، تبیین و کنترل نمایند. لذا در ابتدا این اختلال، بر اساس طبقهبندی DSM-5 به عنوان الگوی پذیرفته شده از اختلال، ارائه شده و سپس مروری بر الگوهای تبیینگر و مدلهای رایج درمانی خواهدشد.
۲-۱-۱ طبقهبندی پنجمین ویراست تجدید نظر شده راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی[۵۳](۲۰۱۳) از اختلال افسردگی
DSM-5 ملاکهایی برای دوره افسردگی اساسی، جدا از ملاکهای تشخیصی برای تشخیصهای وابسته به افسردگی ذکر کردهاست که در زیر به آن ها اشاره میشود:
الف- پنج تا (یا بیشتر) از علائم زیر در یک دوره دو هفتهای وجود داشتهاند و نشان دهنده تغییر از سطح عملکرد قبلی هستند؛ حداقل یکی از علائم یا به صورت (۱) خلق افسرده یا (۲) از دست دادن علاقه و احساس لذت است.
-
- خلق افسرده اکثر مواقع روز، یا با گزارشات ذهنی (مثل احساس غمگینی و پوچی) یا مشاهدات دیگران (مثلاً غمگین و اشکبار بودن)
-
- کاهش قابل ملاحظه علاقه یا احساس لذت نسبت به تمام، یا تقریباً تمام فعالیتها در قسمت عمده روز، تقریباً هر روز (با توجه به شرح ذهنی بیمار یا مشاهدات دیگران)
-
- کاهش قابل ملاحظه وزن بدن بدون پرهیز یا رژیم غذایی یا افزایش وزن (مثلاً، بیش از ۵ درصد وزن بدن در یک ماه) یا کاهش یا افزایش اشتها تقریباً هر روز
-
- بیخوابی یا پرخوابی تقریباً هر روز
-
- تحریک یا کندی روانی – حرکتی تقریباً هر روز (قابل مشاهده برای دیگران، فقط مربوط به احساس ذهنی کندی یا بی قراری نمیشود)
-
- خستگی یا فقدان انرژی تقریباً هر روز
-
- احساس بیارزشی یا گناه بیجا (که ممکن است هذیانی باشد) تقریباً هر روز (فقط شامل خودملامتگری و احساس گناه در مورد بیمار بودن نمیگردد)
-
- کاهش توانایی تمرکز یا تفکر، یا بلاتصمیمی، تقریباً هر روز (به شرح ذهنی بیمار یا مشاهده دیگران)
- افکار تکرار شونده مرگ (نه به صورت ترس از مرگ)
افکار انتحاری تکراری بدون نقشه خاص، یا اقدام به خودکشی یا طرح خاص برای خودکشی
ب- علائم شامل ملاکهای دوره مختلط نمیگردند.
ج- علائم ناراحتی قابل ملاحظه بالینی یا تخریب در عملکرد اجتماعی، شغلی یا سایر زمینههای مهم به وجود میآورد.
د- علائم ناشی از تأثیر فیزیولوژیک مستقیم یک ماده (داروی نسخه شده یا مورد سوء مصرف) یا یک اختلال طبی عمومی نمیباشد.
ه- داغدیدگی توضیح بهتری برای علائم ارائه نمیکند، یعنی پس از فقدان فردی محبوب، علائم بیش از دو ماه دوام مییابد و یا با تخریب عملکردی بارز، اشتغال ذهنی بیمارگون با بیارزشی، تفکر انتحاری، علائم پسیکوتیک، یا کندی روانی-حرکتی همراه باشد.
“