رویکرد ساختارنگر به هویت
مارسیا بر اساس وجود یا عدم وجود این دو بعد در افراد چهار وضعیت هویت را معرفی کرد: ۱- هویت کسب شده[۴] ۲- هویت زودرس[۵] ۳-هویت تعویقی[۶] ۴- هویت گسیخته[۷].
هویت کسب شده یا موفق زمانی محقق می شود که شخص از خلال تجربهی بحران در مورد این موضوع که کیست و چه کسی خواهد شد دست به انتخابی آشکار زند. بدین ترتیب افراد با هویت کسب شده، با پشت سر گذاشتن بحران و جستجوگری، به ارزشها و عقایدی که برگزیدهاند متعهد میشوند. این افراد در انتخاب مسیرهای زندگی خویش به طور مستقلانه عمل می کنند و علیرغم اینکه افرادی انعطافپذیرند، به راحتی تحت تأثیر فشارهای بیرونی قرار نمیگیرند و در مواجه با موانع برای دنبال کردن اهداف و مسیرهای انتخابی خویش پافشاری نشان می دهند (کروگر[۸] و مارسیا، ۲۰۱۱). مارسیا (۱۹۶۶) هویت کسب شده را پیشرفتهترین و مرحله نهایی تشکیل هویت میداند.
در وضعیت هویت زودرس، فرد التزام شدیدی به هویتی تعریف نشده در خود احساس میکند، بدون آنکه احساس بحران کند یا اینکه خود راهحلی را کشف کرده باشد (جوکار، ۱۳۸۲). این نوع هویت در واقع وقفهای است در فرایند شکل گیری هویت و تثبیت زودرس تصور فرد از خودش است. این تصور معمولاً تحت تأثیر انتخاب و اولویتهای دیگران به ویژه والدین و یا سایر نهادها، سازمانها و انجمنها شکل میگیرد. افراد با هویت زودرس ارزشهای مراجع قدرت به ویژه والدین خود را بدون اینکه در آن چون و چرا کنند میپذیرند و از طریق دنبال کردن انتظارات دیگران از بحران جلوگیری می کنند. این وضعیت نوعی هویت کاذب را نشان میدهد که به قدری انعطافناپذیر و خشک است که نمیتواند مبنایی برای برطرف کردن بحرانهای زندگی آینده باشد (ماسن، ۱۳۸۰).
وضعیت هویت تعویقی که تقریباً از مهمترین حالات دوران نوجوانی است، زمانی رخ میدهد که فرد به گونهای فعال در پی کشف خود است. در این مسیر فرد بحرانهای بسیاری را تجربه میکند و گزینههای متعددی در دسترس قرار دارند که باید از میان آنها انتخاب صورت گیرد. افراد در این وضعیت مدام التزامهای خود را تغییر میدهند و اساساً تمایلی به چنین التزامهایی ندارند. اهمیت این بحران از آن جهت است که اگر تجربه نشود ممکن است فرد (مانند وضعیت هویت زودرس) به صورت ناپخته به برخی از ارزشها متعهد شود و یا اینکه همچون افراد با هویت گسیخته، هیچگاه احساس تعهد را تجربه نکند (مارسیا، ۱۹۸۰).
مشخصهی اصلی هویت گسیخته، بی تفاوتی همراه با فقدان جستجوگری و تعهد است (برک، ۱۳۸۱). افراد با هویت گسیخته یک دوره طولانی از سردرگمی هویت را میگذرانند و شاید هیچگاه احساس هویتی قوی و روشن در آنان ایجاد نشود. اینها افرادی هستند که نمیتوانند خود را بیابند، در دوران پیش از شکل گیری هویت باقی میمانند و به دشواری مسئولیت زندگی خود را به عهده میگیرند (ماسن، ۱۳۸۰). این افراد در زندگی هدفی ندارند و به هیچ ارزش و هنجاری پایبند نیستند و یک حالت بلاتکلیفی و ناهماهنگی شخصیتی در آنها دیده می شود (فیض، ۱۳۷۴، به نقل از پورعلیفرد، ۱۳۸۳).
پس از مارسیا، برزونسکی (۱۹۸۹) بر اساس مطالعات خویش و با اتخاذ رویکردی اجتماعی- شناختی، تفاوت افراد در چهار وضعیت هویت مارسیا را ناشی از تفاوت آنها در نحوهای دانست که اطلاعات مربوط به هویت و “خود” را پردازش می کنند. این رویکرد در ادامه توضیح داده خواهد شد.
[۱]-exploration
[۲]-commitment
[۳]-Crocetti, Sica, Schwartz, Serafini &Meeus
[۴]-achievement
[۵]-foreclosure
[۶]-moratorium
[۷]-diffusions