هوش هیجانی و رضایتمندی زناشویی
بر اساس کارهای اخیر مایر، سالووی و کاروسو واژه ی جامع هوش عاطفی به سه دسته توانایی ذهنی اشاره دارد که یک دسته ی آن، توانایی های بسیار اساسی است که در برگیرندهی ادراک و تشخیص عواطف خود و دیگران میباشد، به عبارت دیگر، افرادی که از هوش عاطفی بالایی برخوردارند میدانند که خود یا دیگران در یک لحظه خاص، در چه نوع حالت عاطفی به سر میبرند. بنابراین قادرند به دقت عواطف گوناگون و متفاوتی چون خشم، ترس، احساس گناه و عشق را از هم تشخیص دهند. ظاهراٌ کار آسانی به نظر می رسد که بتوانیم تشخیص دهیم که دیگران در چه نوع حالت عاطفی میباشند، اما به اعتقاد برخی از صاحب نظران، عواطف می توانند باعث ابهام و سرگشتگی در افراد شوند و برای افراد مختلف، معانی متفاوتی داشته باشند. مثلا ٌ یک فرد ممکن است افزایش ضربان قلب، عرق کردن کف دست و احساس سرگیجه خود را به عنوان یک حمله ی هراس یا اضطراب تلقی نماید در حالی که امکان دارد فرد دیگری آن را نشانه ی عاشق شدن خود بداند.
در حقیقت امکان دارد این علائم تنها ناشی از آشامیدن چند فنجان قهوه ی اضافی یا علائم شروع بیماری آنفولانزا باشد …
به اعتقاد نظریه پردازان هوش عاطفی، افرادی که از هوش عاطفی بالایی برخوردارند، هنگام تجربه نوع خاصی از حالات عاطفی، قادرند هیأت آن را به درستی تشخیص دهند، به علاوه این افراد قادرند نوع حالت عاطفی که دیگران تجربه مینمایند را هم تشخیص دهند. انسان ها از توانایی های گوناگونی برای این نوع تشخیص ها برخوردارند و به گونه ای متفاوت از آن ها استفاده مینمایند. برخی از آنان کاملاٌ به احساسات دیگران آگاه هستند و نسبت به آن ها حساسیت نشان میدهند و برخی دیگر کاملاٌ نسبت به احساسات دیگران بی تفاوت هستندو حساسیتی به خرج نمیدهند و این که همسرشان چگونه فکر میکند و چه ایده یا ایده هایی دارد، مثلاٌ عصبانی است یا غمگین یا حسادت می ورزد برایشان اهمیتی ندارد. (۳)
توانایی های سه گانه شامل :
- توانایی دریافت و تشخیص دقیق عواطف خود و دیگران
- توانایی استدلال کردن راجع به عواطف
- توانایی اداره و تنظیم مؤثر عواطف
ظاهراًٌ عوامل اساسی تشکیل دهنده ی یک زمینه ی غنی عاطفی برای داشتن یک زندگی زناشویی سعادتمندانه محسوب میشوند.
در حقیقت دانستن این که چه موقع، چرا و چگونه از همسرتان معذرت خواهی کنید و نیز برخورداری از توانایی هایی چون شکیبایی، بردباری و مدارا کردن در هنگام عصبانیت، احتیاج به مهارت های عاطفی پیشرفته و سطح بالایی چون هم دلی، کنترل خود و درک عمیق نیازها و احساسات دیگران دارد. نکته ی جالب توجه در مورد این مهارت ها این است که بدانیم اینها شباهت زیادی به اجزا یا ابعاد تشکیل دهنده ی سازه ی هوش عاطفی دارند.
هم خوانی و تجانس آشکار بین انواع توانایی هایی که هوش عاطفی را میسازند و توانایی هایی که لازمه ی گفتگو ها و تعاملات موفقیت آمیز زناشویی میباشند، ما را به این موضوع رهنمون میسازد که هوش عاطفی در زمینه ی ازدواج موفق و زندگی زناشویی، نقشی مهم و غیر قابل انکار دارد.
ادراک عاطفی و روابط زوجین
نتایج نشان میدهند که ازدواج و زندگی زناشویی یک بافت سرشار از عاطفه میباشد. در ازدواج هایی که در آن ها زوجین با یکدیگر در تعارض و تضاد باشند، برانگیختگی های عاطفی زیادتری دیده میشود. به عبارت دیگر، بیشتر تعارض ها و اختلافات بین زوجین به دلیل برانگیختگی های عاطفی[۱] صورت میگیرد، کما این که ارزیابی های فیزیولوژیکی ( مثل ضربان قلب، افزایش رسانایی پوست و فعالیت ماهیچه ای ) این موضوع را نشان میدهد. هم چنین مطالعات نشان میدهد که افراد در توانایی دریافت و تشخیص دقیق عواطف خود و دیگران با یکدیگر تفاوت دارند. مثلاٌ بعضی از زوج ها، آشکارا نسبت به علائم عاطفی همسرشان بی توجه هستند و آنان را نادیده میگیرند یا آمادگی سوء تعبیر و عدم تشخیص صحیح این عواطف را دارند. مثلاٌ حالت غمناکی یا اندوه همسر خود را به عنوان عصبانیت و خشم تفسیر مینمایند. علاوه بر اینها، انسان ها دارای تفاوت های قابل توجهی در توانایی ابراز صریح عواطف خود میباشند. مثلاٌ برخی از زوج ها عادت دارند پیام های عاطفی مبهم و گیج کننده ای به طرف مقابل خود بدهند ( هم زمان هم می خندند و هم اخم میکنند ). (۳)
پژوهشگران دریافته اند که ارتباط با ثبات و معنا داری بین تفاوت های فردی در توانایی ابراز دقیق و صحیح عواطف و تشخیص آن ها با شادی های زندگی و روابط زناشویی مطلوب وجود دارد. برای مثال نولر[۲] و همکارانش نشان داده اند که زوج های خرسند در مقایسه با زوج هایی که رابطه ی زناشویی و عاطفی خوبی با هم ندارند، احساس هم دلی بیشتری نسبت به هم نشان میدهند و نسبت به احساسات یگدیگر حساسیت بیشتری به خرج میدهند. البته در این موارد، جداسازی علت و معلول و تشخیص این که کدام عامل علت است و کدام معلول، امری بسیار دشوار است، زیرا امکان دارد مشکلات و اختلافات زناشویی موجب کاهش حساسیت عاطفی[۳] در زوجین شود و از طرف دیگر عدم حساسیت عاطفی هم سبب کاهش احساس خوشبختی در زندگی زناشویی و احساس رضایت همسران از یکدیگر شود. پژوهشگرانی که در زمینه ی تعامل های زناشویی[۴] تحقیق میکنند به طور دقیق نشان داده اند که سوء تعبیرهای عاطفی[۵] می تواند مستقیماٌ به افزایش نوعی تعارض، که پژوهشگران آن را نتیجه ی فرآیندی به نام « تقابل اثرات منفی »[۶] میدانند، منجر شود. این یافته ها از مشاهده ی تعامل های زوجین با یکدیگر در موقعیت های گوناگون به دست آمده است. هم زوج هایی که از با هم بودن احساس خوشبختی مینمایند و از زندگی خود راضی هستند و هم زوج هایی که با هم اختلاف دارند، هر دو گروه، تمایل دارند تا عواطفی را که در طرف مقابل، نسبت به خود احساس مینمایند، به نحوی جبران نموده و عمل مقابله به مثل انجام دهند، به خصوص در زوج هایی که از هم راضی نمیباشند و انتظارات نادرستی از یکدیگر دارند. این زوج ها پیام های عاطفی خنثی یا نسبتاٌ منفی نسبت به یکدیگر بروز میدهند که سبب ایجاد خشم و عصبانیت در هر دو نسبت به طرف مقابل میشود. به این ترتیب پیامدهای مخرب و منفی به صورت یک حلقه ی معیوب در می آید که رهایی از آن برای هر دو زوج بسیار دشوار میگردد. در حقیقت این نوع پیامدهای منفی ویژگی بارز ازدواج های ناموفق میباشد. (۳)
مطالعات انجام شده بر روی تعامل های زوجین نیز نشان داده اند که جنسیت تأثیر قابل توجهی بر ابراز عواطف و تشخیص دقیق آن ها بر جای میگذارد. برای مثال نولر و همکارانش دریافته اند که زنان بهتر از مردان در ابراز دقیق عواطف و تشخیص آن ها عمل مینمایند. توانایی ابراز دقیق عواطف در زنان ناشی از توانایی بالای آنان در استفاده از رفتارهای غیر کلامیدر جریان ارسال پیام های عاطفی میباشد. برای مثال وقتی که یک زن پیام عاطفی مثبتی به شوهرش میدهد ،احتمالاٌ از علائم غیر کلامی – بدنی (مثل لبخند زدن) و از یک لحن صمیمانه در هنگام سخن گفتن استفاده می کند. از طرف دیگر، مردان تمایل به استفاده از پیام های مبهم و مختلط ( ترکیبی ) دارند. برای مثال، هنگامیکه مردی می خواهد پیام عاطفی مثبتی به همسرش بدهد، این پیام هم همراه با خنده است و هم همراه با علائم بالقوه تهدید کننده ای چون حرکات ابرو یا چشم.(۳)
همان گونه که انتظار می رود ناتوانی مردان در تشخیص و ابراز دقیق عواطف، علت مهم و اساسی ازدواج های ناموفق است. برای مثال، در برانگیختگی های عاطفی بالا در طول کشمکش های زناشویی ( که از طریق اندازه گیری علائم فیزیولوژیکی مثل ضربان قلب یا فشار خون مشخص میشود ) مردانی که از زندگی زناشویی خودراضی نمیباشند و با همسران خود اختلاف دارند، علائمی از گوشه گیری یا انزوای عاطفی و بی عاطفگی از خودنشان میدهند، که گاتمن آن را « حصار سنگی »[۷] نامیده است. مشاهدات انجام شده بر روی چگونگی برخورد همسران این گونه مردان، نشان میدهند که زنانشان تمایل زیادی به برقراری رابطه ی عاطفی مطلوب با آنان دارند، اما این تمایل و خواسته ی زن فقط سبب افزایش شدت انزوای عاطفی مرد میگردد و حلقه معیوبی ، دوباره شکل میگیرد و فرار از این حلقه معیوب « تقاضا – انزوا »[۸] برای هر دو بسیار مشکل میگردد.
به طور خلاصه، پژوهش های انجام شده در مورد تعامل های زناشویی نشان میدهند همان طوری که مایر و همکاران ادعا مینمایند، انسان ها دارای توانایی های گوناگونی در دریافت ( استنباط ) دقیق عواطف میباشند. این تفاوت های فردی در مهارت های عاطفی دیگری هم که با این توانایی مربوط میشوند، دیده میشود زنان توانایی بالایی در این دو نوع مهارت دارند و زوج های شاد و خوشبخت نسبت به زوج های ناسازگار، هم در اظهار و ابراز عواطف و هم در استنباط، تشخیص و دریافت عواطف، عملکرد بهتری از خود نشان میدهند .(۳)
[۱] - Emotional arousing
[۲] - Noller
[۳] - Emotional sensivity
[۴] - Marital Interaction
[۵] - Emotional misunderstanding
[۶] - Negative affect reciprocity
[۷] - Stonewalling