تعلیم و تربیت، تعاریف و مفاهیم مربوط به آن
اصطلاح تربیت[۱] معانی زیادی دارد. اما به رغم این نکته نمیتوان تعریفی واحد از آن به دست داد. واژه تعلیم می تواند هم به معنای پیشرفت و توسعه (معلومات و دانش خود را بالا بردن) باشد و هم به معنای نتیجه آن (یعنی مورد تعلیم و تربیت واقع شدن). بدین ترتیب اصطلاح تعلیم و تربیت، خواه ناخواه، رابطه محکمیبا تربیت و آموزش دارد.
تاکنون تعریف ثابتی از اصطلاح تعلیم و تربیت داده نشده است و تعریف آن همواره وابسته به زمان بوده است. یعنی همواره مفهوم آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت منعکس کننده درک از جهان بوده است؛ و همواره با گذشت زمان تغییر کرده است و به همین دلیل است که نمیتوان برای آن تعریف ثابتی ارائه کرد و هر زمان بسته به روح زمان آن دوره ارائه، باید از آن تعریفی به دست داد.اریش وبر در کتابش موسوم به «تعلیم و تربیت» عنوان میکند که میتوان آن را از منظر اصطلاح تعلیم و تربیت معاصر عادلانه انگاشت:
“تعلیم و تربیت تنها محدود به مدرسه نیست و با دریافت مدرک و گذراندن آن تضمین نخواهد شد. تعلیم و تربیت در تمامیحوزه های تجربی و اشکال زندگی فرهیخته وجود دارد و یا باید وجود داشته باشد. تعلیم و تربیت نباید یک امتیاز برای طبقات اجتماعی خاص باشد بلکه باید یک حق مدنی دموکراتیک باشد به گونهای که امکان تعلیم و تربیت برای هر شخص متناسباً باید فراهم گردد. تعلیم و تربیت تنها در سن کودکی و یا نوجوانی صورت نمیپذیرد، بلکه یک تکلیفی است که مادام العمر بر عهده انسان میماند . تعلیم و تربیت باید برای همیشه یک نوع خودپروری و خودآموزی منعطف باقی بماند و با چالش های گذرا بدان غنا بخشیده شود. تعلیم و تربیت نباید تنها به انتقال مواد مادی اختصاص داشته باشد، بلکه باید مقوله آن مساله محور باشد. تعلیم و تربیت تنها یک فرصت شخصی برای افراد نیست بلکه یک فرصت و موقعیت عمومیاست. تعلیم و تربیت تنها با درونیات روحی و خود محور و بیگانه با واقعیت سروکار ندارد بلکه با چالشهای واقع گرایانه انتقادی- سازنده مربوط به جهان نیز مربوط میشود . تعلیم و تربیت نباید منحصر به نیروی عقلانی و خرد باشد، بلکه باید به انسان و تمایت و کلیت وی پرداخته شود (سر، قلب و دست) و آن را ارتقا و تعالی بخشد. تعلیم و تربیت نباید تنها یک ابزار یکطرفه تعیین صلاحیت باشد برای مثال تحصیلات حرفهای (شغلی) و یا این که تنها و منحصراً علوم انسانی باشد بلکه باید آموزش و پرورش عمومیانسان را در بر بگیرد. تعلیم و تربیت نباید تنها منحصر به گذشته و سنتهای گذشته باشد، بلکه (باملاحظه گذشته) باید الزامات حال کنونی و آینده را در نظر بگیرد (وبر، ۱۹۹۹،به نقل از ساداتاسمعیلی، ۱۳۹۲)
با نگاهی به تاریخ تعلیم و تربیت کودک میتوان دید دیدگاههای مختلف و گاه متضادی را مشاهده نمود. مثلاً در قرن گذشته تا دههیسیقرن بیستم، شیوه تربیت کودکان متأثر از دیدگاههای رفتارگرایی بود که نوزاد را شیء فرضی قلمداد میکردند که میتوان به صورت نظامبندی شکل داد و شرطی کرد. در این دوره اعتقاد بر این بود که رفتار پسندیده اجتماعی زمانی حاصل میشود که کودک در یک نظام تربیتی قرار گیرد و در صورت مشاهده هرگونه رفتار ضداجتماعی تنبیه صورت گیرد تا رفتارهای پسندیده اجتماعی حاصل شود. (اقلیدس، ۱۳۸۶). از دههیسی تا اواسط دهه شصت، شیوههای تربیت به صورت انعطافپذیری بیشتر دگرگون شدند. در این دوره به والدین توصیه میشد که به احساسات و استعدادهای کودکان خود توجه بیشتری نشان دهند (هزینگتون و پارک، به نقل از تهمتن، ۱۳۷۳). در واقع نگارش آزادتر درمورد کودکان در سالهای دهه چهل پدیدار شد. با تأثیر مداوم مربیان مترقی مانند جان دیویی، ماسلو و راجرز این روند سریعتر صورت گرفت، آنها معتقد بودند که اگر به افراد آزادی کشف و ترقی در یک محیط باز و پذیرا داده شود، همه آن ها برای یادگیری و پیشرفت سازنده و خلاق به فعل درآوردن تواناییهای بالقوه خود «استعداد ذاتی» دارند. (هزینگتون و پارک، به نقل از تهمتن، ۱۳۷۳).
امروزه به والدین توصیه میشود برای شکل دادن به رفتار کودک کمی سختگیرتر و فعالتر باشند. والدین باید حدودی را تعیین کنند و محدودیتهای ناشی از مقرراتشان را برای کودک توضیح دهند و برای کنترل فرزند خود از تنبیه خصومتآمیز استفاده نکنند. (تهمتن، ۱۳۷۳).