نظریه انگیزه پیشرفت مککلهلند[۱]
دیوید کلارنسمککلهلند، علاقهمند به رشد انگیزه پیشرفت و پیامدهای اجتماعی آن بود. او در اصل به علت علایق نظری به موضوع شخصیت و سازوکارهای فرافکن، کار خود را در زمینه نیاز به پیشرفت آغاز کرد. مککلهلند در این زمینه چندین فرضیه بیان میکند:
۱- افراد از لحاظ درجهای که پیشرفت را تجربهای رضایتبخش تلقی میکند با هم تفاوت دارند.
۲- افرادی که نیازمند به پیشرفت زیاد هستند، موقعیتهای زیر را ترجیح میدهند و در آنها سختتر به کار میپردازند تا افرادی که نیاز به پیشرفت کمی دارند.
الف) موقعیتهای مشتمل بر مخاطره متوسط: در مواردی که مخاطره اندک باشد احساسات مربوط به پیشرفت در حداقل خواهد بود و در مواردی که مخاطره بسیار احتمالاً پیشرفت حاصل نخواهد شد. بنابراین آنها بیشتر موقعیتهای مخاطرهآمیز متوسط را ترجیح میدهند.
ب) موقعیتهایی که در آن ها مسئولیت فردی فراهم میشود: شخصی که گرایش به پیشرفت دارد، میخواهد مطمئن گردد غیر از برایپیشرفتش امتیاز نگیرد.
۳- از آنجا که این سه نوع موقعیت در نقش کارآفرینی یافت میشود، افرادی که نیاز بسیار برای پیشرفت دارد به نقش بازرگانان کارآفرین به عنوان حرفهای که مادامالعمر جلب میشود (خداپناهی، ۱۳۷۶).
مککلهلند همچنین علاقمند به پژوهش در مورد چگونگی پیدایش انگیزه بود ولی اعتقاد داشت که پیدایش انگیزه پیشرفت در افراد به شیوههای تربیتی والدین برای تربیت فرزندانشان به کار میبرند بستگی دارد (باقری، ۱۳۸۴). مککلهلند با بررسی بحثهای سنتی که تلاش میکردند پیدایس و سقوط تمدنها و الگوهای رشد تمدنها و الگوهای رشد اقتصادی را توضیح دهد به این نتیجه رسید که سازهای روانی که همان سطح انگیزش اجتماعی کلی مردم جامعه میباشد. کمتر از سهم شایستهی خود مورد توجه قرار گرفته است. به عقیدهی او تفاوت در سطح انگیزه برای پیشرفت تا حد زیادی مسئول الگوهای رشد و سقوطی اقتصادی بوده است. وی در مجموعه مطالعه منحصربهفردی برای اثبات پیشنهاد خود تلاش کرد. برای نمونه در یکی از پژوهشهای اولیه به بررسی تمدن باستانی یونانیهای آتن میپردازد.
به طور کلی چنین فرض میشد که پیشرفت آتن، ناشی از توسعه اقتصادی بوده است. مککلهلند استدلال میکند که عکس آن نیز درست است یعنی سطح انگیزش پیشرفت، جوی روانی به وجود میآورد که این امر توسعهی اقتصادی بعدی را برای مرم آتن ممکن ساخت (مصدق، ۱۳۷۳).
تحقیق مککلهلند و همکاران او بعدها برروی سه نیاز متمرکز شد. نیاز به پیشرفت، نیاز برای پیوستگی و نیاز برای قدرت. نیاز به پیشرفت و تمایل افراد برای دسترسی به اهداف و نشان دادن شایستگی، تسلط و اقتدار آنها را منعکس میکند. افرادی که نیاز به پیشرفت در آنها بالاست تمام تلاششان را جهت تسریع انجام کار و انجام تمام و کمال آنها مصروف میدارد. نیاز برای پیوستگی معادل نیاز به عشق و تعلق مازلو است. این نیاز تمایل به تعامل اجتماعی عشق و عاطفه را توصیف میکند نیاز به قدرت منعکس کننده قدرت کنترل شخص بر کار خود و دیگران است. مککلهلند بیش از هر محققی به بررسی انگیزه پیشرفت پرداخته است. روش تحقیق وی در این زمینه به کارگیری آزمون اندریافت موضوع (تی. ای. تی. مورای) بوده است به نظر او انگیزه پیشرفت وقتی در کار است که شخص در فعالیتهای خود معیار ممتازی را الگو قرار دهد و یا در پی موفقیت باشد.